خدایا:
هر روز که می گذرد عاشقتر و عاشقتر می شوم...
معبودم کمکم کن همیشه عاشقترت شوم....
تو استان ما (کرمان)وشهرستان ما(زرند)یه منطقه ای هست که بهش می گن ((زرند نو))
تو قسمت ورودی زرند نو رو یه تابلوی خیلی بزرگ نوشته شده برای تعجیل در فرج اقا امام زمان(عج)بیاییم تهمت نزنیم...
ناخود اگاه یه جمله به ذهن خرابم خطور کرد که:
چه خوبه تک تک ما ادما برای شادی امام زمان ودوستی هر چه بیشتر با خدای خودمون..
روی درب ورودی قلبمون حک کنیم....((((ورود افراد متفرقه ممنوع))))
خدایا خودت کمکم کن مث اون خوب خوبات...مث همونایی که خیلی دوسشون داری...ومث همه اونایی که...به اوج کمال و رستگاری رسیدند...منم مث اونا بشم...نوکرتیم... اوستا کریم...
خدایا بی پناهم زتو جز تو نخواهم.....................اگر عشق گناه است ببین غرق گناهم
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری.....شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن
خدایا دلم برات تنگ شده....
تقدیم به ....
تقدیم به او که نبود اما حس بودنش یه من شوق زیستن داد او که دیدگانش به فروغ خداوندی شبیه است و مظلومیت نگاهش به زیبایی نجابت خورشید
باز هم از تو می گویم تو که در پاییز هزار رنگ راهبرم بودی تو که در اوج مهربانی پناه قلب خسته و تب آلودم بودی تو که فانوس به دست راهم را نشانم دادی و مرا با نم باران و خورشید عشق آشتی دادی
باز هم از تو می نوسیم از تو که یاد آور شکوه مهر و محبتی از تو می نویسم چون تمام کلمه های نا نوشته مرا تو می خوانی
نه نگو که نیستی نگو که اقاقی نیست بایاس نسبتی نداری و هم جنس باران نیستی تمام دردهای نا علاج من با وجود مقدس تو درمان گرفت!
ای سحر آفرین ای که جادوی نگاهت راه مرگ را به سویم بست
بیا
دعا برای ظهور
خدایا بلا و مصایب ما زیاد شده و بیچارگی ما بسی روشن و پرده از روی کار بر داشته شد و امیدم نا امید شد و زمین بر ما تنگ آمد و آسمان رحمتش را از ما منع گرداند و تنها تویی یاور و معین ما و مرجع شکایت ما و یگانه اعتماد ما در هر سختی و آسانی خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد
ای خدا غم و اندوه آن بزرگوار را با ظهورش از قلوب این امت برطرف گردان و برای آرامش دلهای ما به ظهورش تعجیل فرما که مخالفان بعید دانند و ما ظهورش را نزدیک می دانیم
السلام علیک یا مهدی فاطمه (س)
چرا هیچ کس برای امدنت نذری نمی کند ؟
چرا بودنت را باور نداریم ؟
چرا دلها مان انقدر سنگی است که نامت هیچ لرزه ای به ان نمی اندازد ؟
چرا جمعه ها کسی در دروازه شهر به انتظارت نمی ایستد ؟
چرا وقتی به شهر ما می ایی امدنت را حس نمی کنیم ؟
چرا چشمها مان چنان الوده گناه شده که شایستگی دیدنت را از دست داده ایم ؟
چرا دعاهامان هم از نام تو خالی است ؟
چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوباره فرصتی شد تا عبد روسیاه یه بار دیگه به در خونه ی مولی بره.
دوباره فرصتی شد تا مالک یه شانس دیگه به مملوکش بده.
دوباره فرصتی شد تا ذلیل بره پیش خونه عزیز و التماسش کنه.
دوباره فرصتی شد تا خالق نعمت هاش رو ارزونی مخلوقش کنه.
دوباره فرصتی شد تا حقیر جلال و بزرگی عظیم رو درک کنه.
دوباره فرصتی شد تا بنده فاصله بین حقیر بودن و غنی بودن رو احساس کنه.
دوباره فرصتی شد تا معطی یه نیم نگاهی هم به سائل بندازه.
دوباره فرصتی شد تا مرزوق متوجه بشه که رازق اصلی کیه.
دوباره فرصتی شد تا مبتلی برگرده در خونه ی معافی.
دوباره فرصتی شد تا سلطان یه امتحان دیگه از ممتحن خودش بگیره.
دوباره فرصتی شد تا لطف رحمن متوجه مرحوم بشه.
دوباره فرصتی شد تا رابطه ای عمیق بین رب و مربوب ایجاد بشه.
و دوباره فرصتی شد تا یه بار دیگه خودمون رو اون طور که باید بسازیم.
خدایا شکرت که یک بار دیگه این همه به ما فرصت دادی