نور رخسار تو را چون ديدم
تا سحر روي تو شد قبله گه اميدم
روشناي رخت اي پردگي پرده نشين
فارغم كرد ز هر چه به جهان مي ديدم
بارها نقش خيال تو به دل حك كردم
سالها غنچه احساس به يادت چيدم
تا بشويم رهت اي نو گل ريحانه ببين
شبنم سرخ ز چشمان ترم باريدم
خار ماندن به برت به ز گل بي تو شدن
من همين نكته ز سير چمنت فهميدم
به اميدي كه به گل بوسه رويت برسم
هر گلي ديدهام از جانب تو بوسيدم
بس كن اين ناز مرا كشت تمنا و فراغ
گل نرگس مكن اين بار دگر نوميدم
در پناه خداي مهدي
التماس دعا